سلام
دیروز ظهر موقع رفتن به خونه مامان شهناز ماهان واسه خودش از توی کمد یه شال پیدا کرد و سرش زد و اصرار پشت اصرار که من باید شال بزنم ، من و بابا علی وقتی از پسش برنیومدیم گفتیم خوب بزن ولی گرمت میشه ها خلاصه سوار ماشین که شدیم عینکش رو هم طبق معمول روی چشماش گذاشت و خلاصه تیپش خیلی دیدنی بود رنگ و وارنگ .
پ . ن 1 : روزپنجشنبه 8 اردیبهشت خاله مرجان ( از دوستان دوران دبستان مامان مریم و همیشه شاکی که مامان مریم بی معرفته و سراغی ازش نمی گیره ) واسه ناهار اومد پیشمون ماهان خیلی باهاش جور شده بود و کلی باهم بازی کردن و ساعت 8:30 شب موقع رفتن خاله مرجان ماهان کلی گریه کرد که می خوام باهاش برم خونشون .
به به ماهان خانم
کم کم باید به فکر لباس دخترونه باشیم .
تو هم که دختر دوووووووست
سلام مریم جان
با تاخیر زیاد سال نو مبارک امیدوارم یه سال خوب و پر از شادی پیش رو داشته باشید این عکس ماهان رو دیدم مردم از خنده خیلی باحاله اگه من بودم همچین این لپاشو می کشیدم ای جان ببوسش از طرف من و اون آهنگه ناز نکن رو هم که تو ماشین گذاشتید منو هم یاد کنین منم دوسش دارم آخه
سال نو تو هم مبارک باشه سال خوبی داشته باشی عزیزم . خیلی شیطون شده این پسری.