صبح پنجشنبه

یک لحظه از خواب بیدار می شم و میبینم که بابا علی داره آماده می شه که بره سرکار باهاش خداحافظی می کنم و اون میره , هرکاری می کنم دیگه خوابم نمی بره بعد از مدتهای مدید تصمیم می گیرم تا پسری خوابه کامپیوتر رو روشن کنم آخه همیشه سرکار وب گردی می کنم و خونه شاید ماهها کامپیوتر روشن نمی شه خلاصه بعد می فهمم که ای داد بیداد ظاهراَ موس کامپیوتر خراب شده و به سختتتتتیییی حرکت می کنه , کم نمی یارم و همونجوری ازش کار می کشم به اینترنت وصل می شوم و توی وبلاگ شبنم جون یه مطلب قشنگ می خونم و شاد می شم . ای بابا پسری انگار بو بره که من بیدارم داره صدام می زنه فعلاَ بای

نظرات 1 + ارسال نظر
شبنم مامان عسل پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ http://asalghaderi.blogfa.com

مریم جون خوشحالم که اون پست شادت کرد. همیشه شاد باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد