آرش کوچولو

سلام  

5 اسفند 89 بود که آرش پسر خاله مریم به دنیا اومد و به جمع دوستان ماهان اضافه شد ، روز سه شنبه عصری خاله مریم تماس گرفت و گفت که به خاطر کاری اومدن اهواز و می خواد بیاد خونمون.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com صورتک های خندان

خودتون که می دونید دیدن یه دوست قدیمی چه حس خوبی به آدم می ده به خصوص اینکه دوران دانشجویی رو هم باهم گذرونده  و کلی خاطره مشترک داشته باشید . 

گرچه مدت زمان زیادی پیشم نموند و شوهرش زود اومد دنبالش و در این زمان کوتاه هم آرش خان همش می خواست یکی هی ببردش این ور و انور و ماهان هم که کلی ذوق کرده بود هی یه کاری می کرد که جلب توجه کنه و خلاصه نشد که خوب باهم حرف بزنیم ولی حال و هوای خوبی بهم داد . 

این هم عکس آرش کوچولو   

آرش

عکس سه سالگی

سلام

عکسهای سه سالگی ماهان رو در واقع سه سال و یک ماهگی گرفتیم که البته به خاطر مشغله کاری و کمبود وقتی که ما داریم تأخیر یک ماه قابل اغماضه دیگه

واسه گرفتن همین عکسها کلی دردسر داشتیم با ماهان، اول رفتیم پاساژ آسمانه ، قصد داشتیم بریم عکاسی آبی خیر سرمون که وقتی ماهان عکاس رو پشت میزش دید نمی دونم واقعاً به جای اون آقاهه چی دیده بود که اصلاً حاضر نشد پاشو بزاره توی عکاسی ، هرچی هم بهش می گفتیم من و بابا علی می خواهیم عکس بگیریم با تو کاری نداریم فقط بیا تو وایسا باز هم حاضر به همکاری نشد که نشد . جالب اینجا بود که دیگه لج کرده بود و توی هیچ عکاسی دیگه ای هم توی اون پاساژ نیومد منو بگی این شکلی بودم  

منم که دیگه لج کرده بودم گفتم بابا علی بریم عکاسی پانیز ولی اصلاً نگو که عکاسیه به عنوان یه مغازه بریم تو خلاصه اینکه رفتیم اونجا و هیچی به ماهان نگفتیم و از اونجا که عکاسش یه خانم بود یه خورده با ماهان شوخی کرد و سربه سرش گذاشت و ماهان باهاش دوست شد  

به هر حال با کلی ادا و اصول درآوردن تونستیم دو تا فقط دوتا عکس ازش بگیریم  

بهش می گفتیم بخند اینطوری  می کرد  

بهش می گفتیم لبخند بزن چشماشو همراه با لبخند ریز می کرد  

خلاصه دردسرتون ندم نتیجه این عکسها شدن  

  

 

طعم خوش چای

 

زندگی جیره مختصری است 

مثل یک فنجان چای 

و کنارش عشق است  

مثل یک حبه قند 

زندگی را با عشق نوش جان باید کرد

تولد بهترین دایی دنیا

سلام 

امروز تولد دایی مهرداده که ماهان خیییییییییییلی دوستش داره ،یه داداش خوب و یه دایی مهربون  که از وقتی ماهان به دنیا اومد خیلی واسش زحمت کشیده . رابطه ماهان باهاش خیلی خوبه گرچه از زمانی که عاطفه جون وارد زندگیش شده ( همه وقشو پرمی کنی عاطفه جون بزار یکم هم مال ما باشه خوب ) و همچنین سر کار رفته کمتر می بینیمش ولی مهربونیاش اینقدر زیاده که همون حضور کمش هم باعث دلگرمیه  

 

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com حروف متحرک

 

تولدت مبارک

پارک چوبی

 سلام

توی این هوای گرم تابستان پارک رفتن هم حکایتیه ولی خوب چه میشه کرد بچه که این چیزها رو نمی فهمه بازی میخواد و سرگرمی  

 

 

 

پی نوشت : 

1- دو روزه که ماهان با گریه مهد میره یعنی چهارشنبه اینطوری بود امیدوار بودم که امروز این اتفاق نیافته که متأسفانه امروز هم دوست نداشت بره مهد و با گریه از بغلم جداش کردن ، خیلی بده وقتی روز اینطور شروع می شه . 

2- اولین روز شرجی در تابستان 90 ( خدایا به داد بررررررس )