سلام
توی این هوای گرم تابستان پارک رفتن هم حکایتیه ولی خوب چه میشه کرد بچه که این چیزها رو نمی فهمه بازی میخواد و سرگرمی
پی نوشت :
1- دو روزه که ماهان با گریه مهد میره یعنی چهارشنبه اینطوری بود امیدوار بودم که امروز این اتفاق نیافته که متأسفانه امروز هم دوست نداشت بره مهد و با گریه از بغلم جداش کردن ، خیلی بده وقتی روز اینطور شروع می شه .
2- اولین روز شرجی در تابستان 90 ( خدایا به داد بررررررس )
سلام
.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. با صورتک های خندان به روز شد .
خوشحال میشم بهم سر بزنی .
سلام مامان مریم مامی ماهان کوچولوی خوشگل هزار ماشالله پسرنازی داری.ممنون که وبلاگ هورام رو دیدی عزیزم.
ایشالا از فردا دیگه ماهان موقع مهد رفتن گریه نمیکنه مامانی
من درکت میکنم چون این مراحل سخت رو با پسر اولم آرسام داشتم.بوووووووس
من لینکت میکنم تا ماهان و هورام با هم دوست بشن
مرسی عزیزم
من هم شما رو لینک می کنم
سلام ممنون اومدید پیشمون........
بله از عکسای پارک چوبی کاملا متوجه شدم همشهری هستیم
دوباره می نویسم... عزیزم شرجی چیه؟ این همون بارونیه که تو شهرای دیگه هم اومده. امیدوارم امروز ماهان جون با سرحالی رفته باشه مهد که مامان گلش نخواد ناراحتش باشه.
منم دوباره می نویسم شبنمی نمی تونم به شرجی به چشم بارون نگاه کنم اینو ازم نخواه نه نه
خوشبختانه ماهان امروز خواب بود موقع تحویل دادن به مهد کودک
فعلا هم قصد سفر نداریم شرایطش جور نیست خانمی ، شاید وقتی دیگر
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مریم جون... پسرتون خیلی ماهه
خدا بهتون ببخشه!!!
البته همه بچه ها موندن تو خونه رو به مهد ترجیح میدن...
مرسی از حضور سبزت عزیزم!!!
وای من عاشق اون تاب خانواده هم.اندازه یه ترن واسه من هیجان داره
مریم جون من عید که اومده بودم یه سر به این پارک چوبی زدیم خیلی هم خوشم اومد.
چرا گریه میکنه ماهان؟خسته شده از مهد؟نمیشه چند روز نره بجاش بزارینش خونه مامان مثلاً؟
سنی جون این پسر ما تازه یاد وابستگی و این حرفها افتاده دیروز هم که می خواستم بزارمش خونه مامان اینها هم گریه کرد می گفت تو هم باید بمونی
ولی خدا رو شکر امروز بازم خواب بود موقع تحویل به مهد