ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی
پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی
تولدت مبارک
24 مرداد ماه رو دوست دارم چون روز تولد توست انشالله جشن تولدت رو تا 120 سال واست بگیریم.
این چهارمین جشن تولد تو که سه نفری جشن می گیریم ( من ، تو و ماهان)، ماهان از وقتی فهمیده که همین روزها تولد تو همش می پرسه پس کی برای بابایی کیک می خریم یا میگه مامان من شمع واسه بابا می خرم ( فکر کنم قصد کرده شمع تولدت رو اون به جای تو فوت کنه)
و خداوند حافظ خوشبختیمان باد
چقدر بده زمانی که بچه ها لج می کنن و بدتر ازاون همزمانی این لج کردن با بی حوصلگی یا خستگی یه مادره.
یکی از چیزهایی که همیشه بحث داریم با ماهان دستشویی رفتنه
دیشب موقع سر همین موضوع درگیری داشتم با ماهان ، دستشویی نمی رفت منم لج کردم گفتم اگه دستشویی نری از قصه و داستان خبری نیست اونم بغض کرد بعد هم گریه و رفت بغل بابا علی، قصه شبشو از دهن بابا علی شنید بعد هم پیشش خوابید .
واما بعد من پشیمون شدم که دیگه سودی نداره امروز همش عذاب وجدان دارم وقتی به اون قیافه مظلوم بغض کرده فکر می کنم .
پ.ن :
1- یکی نیست بگه بابا چرا به بچه هی گیر میدی هان خوب دوست نداره بره دستشویی ، این دلیل نمی شه که چون خودت نمی تونی دستشویی نرفته بخوابی همه اینطوری باشن خوب مادر حسابی
2- این مطلب رو نوشتم که یادم باشه بچه ها از روی قصد لج نمی کنن ما باید باهاشون حوصله کنیم یا به عبارتی باید به سازشون برقصیم
سلام
فردا ماه رمضان شروع میشه ، رمضان 1432 ، دوباره به سفره رحمت ، برکت ، بخشش و عشق خداوند دعوت شدیم ولی ماه رمضان امسال واسه ما رنگ و بویی خاص داره ، التماس دعا
این روزها ماهان همش تو فکر مسافرته هی به بابا علی میگه پس کی می ریم مسافرت ، احتمالاً توی مهد کودک بچه ها در این مورد حرف زدند که توی ذهن پسری همچین سئوالی اومده یا شایدم به حرفهای خودمون گوش داده ، توی این فکر هم هست که با کی می ریم مسافرت
ماهان : بابا کی می ریم مسافرت
مهنوش روهم می بریم ،
آجی افروز هم میاد ؟
بابا علی : شایدتوی شهریور ماه بریم
نه ، نمی دونم شاید مهنوش و افروز هم بیان
آخه پارسال با عمه و عموی ماهان رفته بودیم مسافرت فکر کنم توی ذهنش اینطوری جا افتاده که هروقت بخوایم بریم مسافرت اونها هم هستن.
از وقتی ماهان کلاس زبان می ره توی مهد کودک ، دیگه شبها قصه ایلیا رو نمی خواد و میگه قصه Sue , Benny برام بگو اینا دوتا خرس هستند که شخصیتهای کتاب زبانش اند و من ظهر ها و شبها باید با سو و بنی و کلمات انگلیسی که تا حالا یاد گرفته (کلمات کتاب و کلماتی که خودم یادش می دم ) هر بار یه قصه جدید بسازم، حالا این قصه یه طرف جدیداً علاوه بر این قصه یه کتاب هم باید واسش بخونم یه بار کتاب رو می خونم یه بار هم از اولش ورق می زنه و تعریف می کنه و شکلهایی رو هم که انگلیسیش رو بلده میگه ، حالا شبها هیچی ولی ظهر ها که توی اون گرمای طاقت فرسا می رسیم خونه و بعد از عوض کردن لباس زود می خوام بخوابم طی کردن این مراحل چه حالی داره .
سلام
جمعه 7 مرداد تولد خاله میناست البته تولدی در کار نیستا چون خاله مینا به همراه گروه کوهنوردی می خواد بره آبشار لردگان ، دایی مهرداد و عاطفه جون هم همراهش هستند خلاصه اینکه شاید اونجا تولد بگیرن .
مینا جونم تولدت مبارک انشالله به همه آرزوهات برسی گلم
اینم کیک واسه تولدت
بعد نوشت :
عکس کیک تولد خاله مینا که دایی مهرداد و عاطفه جون واسش گرفتن