درباره من
ماهان پسر کوچولوی من در 2 خرداد سال 87 ساعت 11:20 ظهر به دنیا اومد و زندگی من و بابا ش رو بیش از پیش شاد کرد . من مریم مامان ماهان هستم و خاطرات این ماه کوچک رو اینجا می نویسم.
ادامه...
پیوندها
- شبنم احساس
- هیلدا قشنگ ترین فرشته خدا
- یادداشتهای روزانه یک گیاهخوار
- آرتین شازده کوچولوی مامان و بابا
- خاطرات بیتای عزیز
- یه جای دنج ( سنی جون )
- طلوع خورشید خندان ( هلن جان)
- مادرانه ( مهتاب جون )
- پرنسس آوینا ( سمانه جون)
- دنیای من ستایش ( مهین جون)
- پارسا کوچولوی ما
- نازدونه ها
- نازدار مامانش
- ماهان عشق ماشین
- یکتا کوچولو
- روزها ( دیبا جون )
- کودکانه ها ( ابوالفضل و اهورا )
- محمد نیکان و صالحه جون
- ماوا جون
- شهرزاد جون و پسرش حسین
- یادداشتهای روزانه یک دختر شاغل
- خاطرات زهرا ناز نازی
- خاطرات آرمیتا گلی
- نقاش گمنام
- آرش عشق زندگی
- شادان ، آورنده شادی و سرزندگی
- آشپزخانه گیاهی سیمین
- مهرگان جون و دختر نازش مینوفر
- از شما چه پنهون
- من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم
- خاطرات پریسا کوچولو
- ماهان عشق مامان بابا
- عشقم پرهام کوچولو
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- شهریور 1392 1
- خرداد 1392 1
- آذر 1391 3
- تیر 1391 3
- خرداد 1391 1
- اردیبهشت 1391 2
- فروردین 1391 1
- اسفند 1390 3
- بهمن 1390 3
- دی 1390 4
- آذر 1390 3
- آبان 1390 3
- مهر 1390 2
- شهریور 1390 3
- مرداد 1390 4
- تیر 1390 5
- خرداد 1390 7
- اردیبهشت 1390 9
- فروردین 1390 1
آمار : 63490 بازدید
Powered by Blogsky
زیر بارون
واسه انجام کاری رفتم بیرون دیدم داره بارون میاد کلاهم رو گذاشتم سرم و قدم زنان رفتم که کارم رو انجام بدم یه بارون ریز آروم خوشگل در حال باریدن و نسیم خنک که حس سرمای قشنگی رو به صورتم میداد ، فکرش رو بکنید چه حالی داره قدم زدن توی این شرایط ، الان انرژیم کلی مثبته .
- بعد از قدم زدن زیر بارون نسکافه میچسبه شما هم میل دارید ؟ 
- قدم زدن زیر بارون رو خیلی دوست می دارم
- الان هوا به قول ماهان raining گه
- شبنمی بالاخره شروع کردم حالا نوبت توئه 
مریم
سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ
منم خیلی دوست دارم زیر بارون قدم بزنم الان اینجا تابستون است (آخه ما فصلهامون بر عکس شماست) و دو هفته است که یکریز داره بارون می آید گاهی وقتها ریز ریز و نم نم گاهی وقتها هم رگباری همراه با باد و رعدوبرق. خلاصه کلی الان می فهمم چه حسی داری.
پس اونجا توی تابستون هم کلی بارون دارید. بارون نم نم خیلی دوست داشتنیه
بازم به بارون که انگیزه وانر÷ی بهت داد برا نوشتن وگرنه کاری از دست دوستان ساخته نبود
خیلی وقت بود که می خواستم بنویسم عزیزم ولی مطالب توی ذهنم جمع و جور نمی شدن
منم عاشق بارونم. بارون ریز و مداوم. اما افسوس بارونی هم اگه اینجا میاد سیلابیه و زود تموم میشه. رگباری بعبارتی.
عاشق بوی خاکم. خاکی که بارون خورده. دیروز رفتم تو تراس و با ولع تمام سر کشیدم این بو رو. از این روزا کم داریم آخه!
سلام. خوبی عزیزم؟ ماهانم خوبه. قربون انگلیش اسپیکینگش برم.
منم می نویسم مریمی. یزودی.
اینجا هم ما از این بارونهای نم نم کم داریم اینجاهم بارونها رگباری یا بعبارتی دمب اسبی اند.
منم بوی خاک بارون خورده رو خیلی دوست دارم
خوبم مریمی جونم. اونجا هنوز بارون میاد؟
اینجا صبح یه کم بارید اما حالا بند اومده.
آره اینجا هم صبحی کمی بارون امد ولی حالا نه
اما آسمون ابریه هنوز
به به سلام خانم خانما بالاخره اومدی خوش اومدی
خوبه من تو زمستون یکی دو بار تهران رفتم وگرنه آرزوی بارون دیدن به دلم میموند امسال.باورت میشه بارون نزد امسال؟فقط در حد چند قطره مثلا نیم ساعت همین!
الا اینجا ۲۰ درجه است دما و تهران منفی ۴ و اهوازم ۱۱ ما الان در فصل بهار بسر میبریم
وااای نسکافه یا چای سبز داغ و گاهی هم لبوووو تو هوای سرد خیلی میچسبه
اسم چای سبزو اوردی یادم اومد که خیلی وقته که میخوام بگیرم
چای سبز زیاد نمی خورم ولی حالا می خوام شروع کنم که بیشتر بخورم از فوایدش زیاد شنیدم.
لبو هم دوست دارم سنی جونم ولی ولی هر وقت درست می کنم خوب نمیشه رنگ پریده میشه انگار کسی ترسوندتش بینوا رو
اینه که هر وقت مادر همسری درست میکنه ما هم فیض می بریم و لبو می خوریم