سلام
این روزهای ما مثل هم میگذره تقریباً ، همه چیز در امن و امانه شبگرد هم بیداره
سرویس مهدکودک ماهان عوض شده واصلاً با سرویس جدید کنار نمیاد اگر یه زمانی برسن سازمان و من یکی دودقیقه دیر کنم غوغایی به پا میکنه که بیا و ببین یه جوری گریه میکنه و هق هق که گاهی همکار ها دورش جمع میشن ببینن چی شده . جالبه که خاله شهره ( راننده جدید ) هم اصلاً تلاشی واسه دوست شدن با گل پسری نمیکنه ماهان عقب نشسته به گریه کردن و اون هم نشسته پشته فرمون منم وقتی میرسم و این صحنه رو می بینم اینجوریم
دیروز ماهان رو از طرف مهدکودک برده بودن جشن خاله شادونه که خیلی بهش خوش گذشته بود ، بنظرم خاله شادونه از بین مجری های کودک خیلی دوست داشتنیه خودم هم دوستش دارم
یه جشن عروسی در پیش داریم ، عروسی مهسا جون ( دختر عموی ماهان ) که کلی کار دارم واسه این جشن ، لباس خریدن واسه ماهان ، خودم هم خرید دارم یه کوچولو ، موهامو نمی دونم چه رنگ کنم ، آرایشگاه کجا برم ، چه مدل موهامو درست کنم و .... 19 آبان جشن جنابندانه و 24 آبان عروسی . انشالله خوشبخت بشن
الهی روز دومادی ماهانت باشه . نتیجه ی کارها و خریدهات رو اگه دوست داشتی اینجا بگو
مرسی عزیزم . چشم
اما از دست این خاله شهره ... منم از دستش
شدم.
خاله شادونه دوست داشتنیه واقعاً ... خودش میگه رمز موفقیتم توی کارم اینه که با بچه ها تونستم ارتباط برقرار کنم و اونا رو دوست داشته باشم و اینو مدیون خواهرم هستم که بهم یاد داد.
به به عروسی ... خیلی خوبه و البته قسمت بدش همون سردرگمی برای همون چیزاییه که گفتی ... خوش بگذره ...
جالبه ماهان دختر عمویی داره که به سن عروسی رسیده..
بابا علی بچه آخر خانوادس و توی خونواده داریم نوه هایی که ازدواج کردن این مهسا خانوم فکر کنم چهارمی باشه
مریمی خوشحال میشم قابل بدونی و بیای پیشم...
گفتم که یه اتاق مهمان قشنگ دارم
شبنمی اگه بیام و توی اون اتاق مهمان بمونم که هر صبحی که بیدار بشم دلم می خواد بیشتر بمونم ها
حالا بیام یا نه
ای جونم ماهان
مریم جان من کار خانم میرخشتی رو دوست دارم خودم هم دارم میام که برم پیشش برای رنگ.
من آخرین بار موهامو یه رنگی بین تنباکویی و شکلاتی کردم خیل خوشم اومد.
ایشالله به همه خریدات میرسی
مرسی از راهنمائیت سنی جونم
ایشالله عروسی گل پسرت خدا کنه همه سختیها همین جوری باشه
مرسی عزیزم . قبول دارم سختیهای بدی نیستند ولی با کمبود وقت همینها هم سخته ها
سلام وبلاگت خیلی رومانتیکه ولی کاش اسمت مریم نبود!
چون
مرسی آنیتا جون . راستی چرا ای کاش اسمم مریم نبود ؟
الان یه علامت سئوال بزرگ توی سرمه
زیاد فکر نکن تا اون موقع هم موهات مرتب وخوشرنگ میشه وهم لباست خریداری شده
تاریخ حنابندان وعروسی چقد با هم فاصله داره
آره معمولاْ شب قبل از عروسی جشن حنابندان رو می گیریم ولی مثل اینکه ورژن جدید جشن ها اینگونه شده
سلام مریم گلم.

خوبید همگی؟
فعلاً گرفتارم ... هم اینجا و هم خونه ... خستگی داره ولی سعی میکنم زیاد به خودم فشار نیارم ...
فک میکنی چه رنگیه ؟ بیشک باید صورتی باشه ... البته دوتا از دیفاراش
می خواستم کاغذ دیواری کنم ولی ترجیح دادم عسل یه کم بزرگتر بشه بعد اینکارو کنم.
چه اتاقی بشه اتاق عسل جون قشنگ و دیدنی
بله هرجور که هست باید خودمون انجامش بدیم!!
هنوز به اتاق اون نرسیدم...
ممنون که سر زدی گفتم ای کاش اسمت مریم نبود اسم دوم خودمم مریمه ولی نمی دونم چرا این اسمو زیاد دوست ندارم! راستی من کره ای ها رو بخاطر کیم هیونگ جونگ و پارک گون هیونگ دوست دارم وهم بخاطر رسم و رسوماتشون!



دوست دارم!
پیش مابیا!
سلام نگران نباش همه چیز اون جور که دوست داشته باشی پیش میره . انشالله عروسی ماهان جونی
آپم
امیدوارم هم تو پروسه جشن عروسی و هم تو خود عروسی به تو و ماهان خوش بگذره.
مرسی مهتاب جون