نقاشی

این روزها ماهان به کشیدن نقاشی علاقه پیدا کرده البته خیلی حوصله رنگ آمیزی رو نداره و بیشتر دوست داره فقط نقاشی بکشه و برای رنگ آمیزی باید همراهیش کنم. 

توی مهد کودک قصه کربلا رو براشون گفته بودند چون چند روز درمورد امام حسین و شمر می پرسید. ( اولش می گفت شرم کلی تکرار کردم شمر تا درست شده )

یکی دو روز پیش توی دفترش یه خونه کشیده با پنجره های زیاد و یه دودکش که می گفت این خونه شمره و الان هم شمر رفته حمام رو این دودها که از دودکش بیرون میاد بخار حمامه ، فرداش دوباره یه خونه کشیده و میگه این خونه امام حسینه و کلی توضیحات در موردش میده و آخرش میگه مامان ، خونه شمر و امام حسین رو جدا کشیدم که شمر امام حسین رو نکشه .

بعد از مدتها ...

سلام 

خیلی وقته که اینجا رو آپ نکردم وقتی از نوشتن دور میشی، دوباره برگشتن سخته ، ولی اومدم و سلام 

از اتفاقات خوب این مدت بگم که 16 آبان عروسی دایی مهرداد بود که خدا رو شکر همه چی به خوبی برگزار شد و مهرداد و عاطفه جون رفتند سر خونه و زندگی شون . توی عروسی به ماهان و پوریا ( پسر دایی ماهان ) خیلی خوش گذشت و کلی واسه خودشون شیطونی کردند یکی از کارهاشون توی عروسی این بود که از دور سفره عقد رد میشدن و شمع ها رو فوت می کردند ، مسئول سفره اعصابش از دست این دوتا وروجک خورد و خمیر شده بود . 

 دیگه اینکه آموزش های مهد ماهان خوب پیش می ره و هر روز مشق واسش میزارن ویا برگه تمرین و من با همه مشغله ای که دارم سعی می کنم تمرینهاش رو به موقع انجام بده وخدارو شکر خودش هم انجام مشق هاش رو دوست داره و خوب همکاری میکنه و وقتی تمام شد عاشق اینه که به خودش جایزه بده و توی دفترش برچسب بچسبونه . 

 و دیگه اینکه ماهان چند روز پیش در حین کار با قیچی انگشت خودش رو برید و چون هر کاری کردم خونش بند نیومد مجبور شدم ببرمش بیمارستان تا اونجا پانسمانش کنند ، خیلی گریه کرد بچه ام و چون تنها بودیم خونه و بابا علی سرکار بود خیلی سخت بود ولی خدا رو شکر بخیر گذشت .